عنوانو ناموسا نگا.اوج هنریِ من

این جریان عروسی یه چند وقته تو گوشیم باد کرده مونده رو دستم.گفتم امشب خلاص شماز دستش دیگه.

عروسی اول:

قبل عروسی:یه هفته تو خونه خاله افتاده بودم ترکای سقفو به هم وصل میکردم وسیگارکشیدن شوهر ک.سخلشو نگاه می کردمهم چنین جو گیری دوباره درمن شعله ور شده بود نشسته بودم در تماشای آقای مهـــــــندس ماهان تیموری.(عصن یه وضی)

روز عروسی: خواهر دوماد لنزای شخمی شو میخواست.هیشکی نبود ببردش بجز من و بابای ***شش.نتیجه این شد که من بردمش؛ منم که ماشالا *س دستم هنوز. موقع دنده عقب یه صدایی اومد به ماشین عقبی نگاه کردم دیدم بغلش بدجور رفته تو.فک کردم بهش زدم و سریعا محل سانحه رو ترک کردم. الانم هنوز نمی  دونم ک زدم یا نزدم. ولی صبح عروسی واسم زهر مار شد.همش به تصادف فکرمیکردم که اگه یارو پلاکو ورداشته باشه بفا.ک می رم.
اوج داستان: هرجا  نگاه میکنم صورت های شاده.زل می زنم بهشون منتهی فقط زل زدم و نمی دونم دارم ب چی نگا می کنم. بعد یهو چشمم به مردای دیگه میوفته که اونام مثل مندارن به جمعیت در حال رقص نگاه می کنن و یه ژست خاص مث من گرفتن. لذا این فکر که آدم خاصی هستم کلا از بین رفت.

با یه نمه سرکوفتی که بعدا خوردم برا 17 همین بار فهمیدم منم مث این آدمای ب ظاهر شاد لوزری بیش نیستم.

عروسی دوم:
حوصله ندارم بگمفقط اینکه کله گوسفند قربونیو جلوی خانواده عروس یدم :)) رفتم گذاشتم تو ماشین. دمشون گرم.هیچی ب روم نیاوردن.

ولی هر وقت بهش فکر می کنم می بینم شدم فقط بخاطر حرف یه احمق!


چــــــــــــــــــــرت و پـــــــــــــــــــــــــــــرت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحي داخلي و دکوراسيون Sara Shawna Oliver شکوفه سیب Joey مقاوم سازی وبلاگ تفریحی ,و شاد