تو این چند سال واقعا به این مثل اعتقاد پیدا کردم.
داخل ترمینال منتظر اتوبوس نشسته بودیم یه پرایدیه رد شد که عقبش یه زنه نشسته بود. اون صحنه نتونستم تشخیصش بدم.
متأسفانه یهو یکی وارد شد و خواهرم بم گفت عه!!!میمممممممممم. یه بوس و تف مالی نصیب آبجیه و بچش شد نصیب منم یه سلام و احوالپرسی با یه لبخند بسیار مسخره که خاص هم شهریای خودمونه.
پی نویس: مسافرت شروع شده.تا اینجاش که یه کارواش دیدیم و یه خونه عروسبقیه شم تو خونه خسبیدیم :)
پی نویس۲:دلم می خواد هر چی زودتر برگردم ولی دو جنبه داره برام؛ از یه طرف ازین جا خلاص میشم از یه طرف دیگه باید برم سر کاری که علاقه ای بهش ندارم تا تابستونم تموم شه.واقعا تف بش :)
+یه کم میخوام زندگیمو بهبود بدم. امیدوارم موفق شم.
درباره این سایت